توسی سالگی حالم خوب نیست، به هر چیزی امیدوار میشم ، نا امیدم میکنه، خیلی کوتاهی کردم در حق خودم توی تمام این سالها، گاهی وقتا واقعا دیر میشه. بعد از یه نامزدی تلخ. و جدایی دیگه نتونستم ازدواج کنم ، نه تونستم درسمو ادامه بدم،
همش میخوام مثبت نگری کنم ولی نمیشه، خودم با دستای خودم آینده تباه کردم،
تصور اینکه پنج ساله دیگه یه زن سی و پنج ساله ی بدون سرانجامم. آزارم میده،
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
تا پنج سال دیگه زمان زیادیه. با این فکرا همه چیز رو بدترش نکن. یه تکونی بخودت بده
زندگیه من اینقد عجیبه، هر کی جای من بود ده تا دکترا داشت و چه سرنوشتی میتونست داشته باشه، خدا خیلی بهم لطف کرد ولی من استفاده نکردم، از دست دادم همه چیو
وااای زیبا جون اینجوری نگو تورو خدا چی شد خونه باباتی هنوز؟ ناشکری نکن گلم
اره سرویــــن جون نامرد نکرد ی زنگی بزنه
وزن شروع》90 وزن هدف》۶۵...پشت کرده ام ب گذشته...ب روزهایی ک با اندوه شب شدند...دشمن شده ام با آنها ک مرا ن تنها یکبار بلکه هزار بار آزردند رو ب آینده ای نشستم ک هیچکدام از آن آدمها و روزهای ملالت امیز،درونش جایی ندارند.مادربزرگ همیشه میگفت:روی زخم های دلت مرهمی نگذار!صبر کن بسوزند و بفهمند دستی نیست برای مداوایشان آنوقت یاد میگیرند با هر حادثه خراش برندارند...گذشته ام را بی هیچ دوایی رها کرده ام،دشمنانم نیز در مخروبه ترین قسمت مغزم.باید یاد بگیرم برای هر رنجشی پماد امید بخشی نیس؛درد را باید تجربه کرد تا دیگر هر زخمی،روح را ب انزوا نبرد...حالا آدمی شده ام بیگانه با انچه تصور میکنی.هرچقدر میخواهی طعنه بزن و کنایه هایت را در دهانت بچرخان!من تنها آینده ای را میبینم ک نه برای تو جایی هست نه روزهای هدر رفته!مادربزرگ قربان دهانت راست میگفتی:مرهم همیشه دوای درد نیس،گاهی باید بی اهمیت بود درد خودش از خانه میرود...!
بی سرانجامم؟؟!! من نمیفهمم مگه سرانجام شوهر کردنه و درس خوندنه؟! دیدتون به زندگی غلطه واقعا یه سوال ...
به شدت کاهلی به شدت، فکرکن یه نفر پیدا شه آدمو از خانواده ی بد و مشکل دار بکشه بیرون، بشه حامیت ، دلش برات بسوزه، کلی خرج کنه که بیارتت جایی که توخوابم نمیدی، بگه من پشتتم تو فقط درس بخون ، و اون وقت من چی ،،،،:
متاسفانه تو خانواده ای بزرگ شدم که تمام اعتماد به نفسمو ازمگرفتن، جزتحقیر کردن هم دیگه کاری نداشتن، نتیجش شد یکی مثه من 😔😔😔