من و دخترخالم جفتمون ۲۰ سالمونه چندوقت پیش مراسم نامزدی دخترخالم بود
بعد عمه داماد هی مدام تو مراسم خیره میشد به من و لبخند میزد یبارش چشم تو چشم شدیم که بهم گفت خوشگل خانم
بعد آخر مجلس رفت شوهرشو صدا زد در گوشش یچیزی گفت دونفری برگشتن سمت من
حالا چندهفته پیش تو خونه پدرشوهر دخترخالم مهمونی بود که خاله ها و عمه های داماد بودن فقط
وخالم و شوهرخالمو دخترخالم دیگه کسی نبود
که عمه داماد برگشت خطاب به برادرش گفت چه عروس گلی نصیبت شده میتونی یکی از این عروسا برای من پیدا کنی که پدرشوهردخترخالم گفت همینم کلی گشتم تا پیداش کردم
اینارو دختر خالم بین حرفاش داشت تعریف میکرد
یه سوال دیگه چجوری رفتار کنم که پاپیش نذارن؟