من چند سال پیش موقعی ک کلاس ۹ بودم گول حرفای دختر عموم رو خوردم با یکی از پسرای فامیل دور حرف میزدم من از بچگی توی شهرای بزرگ توی ناز و نعمت بزرگ شدم اون تازه ۲.۳ سال بود خونشون اومده بود شهر ببینید توهین نمیکنم فقط اختلاف ها رو دارم میگم پدر اون پیکان بار داشت پدر من ماشینش خوب بود درآمدش خیلی بیشتر از پدر اون پسره بیکار.بددهن خانوادش از اونایی بودن که برادر به برادرش فحش مادر میداد پسره واقعا مزخرف بود نمیدونم عقلم اون موقع کجا بود نه ظاهر خوبی داشت ن تربیت و اخلاق درستی نه شغل فقط اعتماد بنفسی داشت ک خدا میدونه از کجا آورده
بعد چندددد سال پیام داده چکار میکنی و اینا منم گفتم بفرما امرتون گفت حالا شد امرتون😐منم گفتم اون موقع با همون سن کمم متوجه اشتباهم شدم ما اختلاف فرهنگی و خیلی اختلاف های زیادی داشتیم و خواستم بلاکش کنم گفت مگه من چ چیزی کمتر از بقیه پسرا دارم😐💔بعد گفتم ما بهم نمیخوردیم ب این فکر کن که پدر من استاد بود در ماه چندین سمینار داشت پدر من با سن کمی که داره اعتبار زیادی داره توی شهر هیچ وقت دخترشو دست تو نمیداد آخه تو چی داشتی یا داری هنوز یعد چند سال یهو گفت پدر تو چ س....گیه🙂و اینجا بود که بهم برخورد و گفتم پ ن پ پدر تو خوبه که تا دیروز تو کوه برای گوسفندا آواز میخوند
الان خیلی ناراحتم که به پدرش توهین کردم چون پدر منم تا ۱۷ سالگیش روستا بوده فامیل پدرشه پدر منم کنار پدرش چوپانی میکرده ولی تصمیم گرفته راهشو از بی پولی جدا کنه و از اون روستا رفت دنیال هدفش....