از اول زندگی همیشه آمار آشغالای خونه رو داره
اینکه چند وقت یه بار چقدر آشغال میبریم بیرون
همیشهههه و هزاران بار هی بهم میگه وااای چه خبرهههه این همه آشغااال
اوایل هیچی نمیگفتم، ولی واقعا به ستوه اومدم الان، مثلا تهه تهدیگه قابلمه رو میخوام بندازم دور دو ساعت سخنرانی میکنه که وااای چه خبرته چرا اتقدر آشغال تولید میکنی تو هیچی بلد نیستی تو زن زندگی نیستی اعتراف کن که بلد نیستی
یه بار سر همین قضیه واسه ناهارش به مقدار برنج ریختم یکمشو از همون تهدیگ قابلمه، شبش اومد گفت این چی بود دیگه سیر نشدم، ظرفشو باز کردم دیدم تهدیگشو نخورده
یا مثلا ناهار امروز براش یه ظرف کوچیک بورانی گذاشتم بودم ببره سرکار، همونو نصفه خورده بود آورده بود خونه و نذاشته بود یخچال، بعد موقع شام یهو رفت ظرفشو دراورد گفت میخوام بخورمش، گفتم بابا مسموم میشی اون دیگه خراب شده باید بریزی دور، چندین ساعته از یخچال بیرون مونده
گفت واااای تو چقدر آشغال تولید میکنی
گفتم بابا بخدا من الکی چیزیو دور نمیریزم خب غذایی که خراب شده رو نباید خورد خرج دوا درمون بیشتر از اون مقدار میشه، گفت نه تو نباید بذاری هیچی خراب بشه باید همه چیو به اندازه بذاری
آخه مگه من کف دست بو کردم بدونم هر روز آقا چیو چقدر دقیق میل میکنه
بخدا بابت استفاده از سطل آشغال هم بهم عذاب وجدان میده، خیلی خسیسه
من تازه کمتر از ۱ ساله اومدم سر خونه زندگی خودم، تجربهام کمه دارم تمام تلاشمو میکنم که اندازهها دستم بیاد ولی بابت یه نصف ظرف کوچیک هم بازخواست میشم
امشب هر چی از دهنش درومد گفت و عربده کشی کرد گفت تو هیچی بلد نیستی
بهش گفتم بخدا من هر چقدر در توانمه دارم میذارم و تمام تلاشمو میکنم
قلبم خیلی شکسته، شاغلم و با این وجود تموم غذا درست کردنا و ظرف شستنا با منه و کمکم نمیکنه، صبح تا بعدازظهر از خستگی سر کار جونم در میاد، شب هم آقا دستور میده اینو نریز دور اونو نریز دور
اصلا چرا باید مرد تو کار من تا این حد دخالت کنه، مگه من میرم بهش میگم چرا حقوقت بیشتر نیست کمتر نیست
اه همهی این اخلاقای خالهزنکی و خساستش مثل باباشه...
تووو رو خدا تو ازدواج در مورد خونوادهی طرف خوب تحقیق کنین تا مثل من بدبخت نشید