سلام.
من تو یه شهرستان استخدام شدم و اونجا ازدواج کردم و همونجا هم خونه ساختیم. یک خونه ویلایی خیلی قشنگ و دلباز. حیاطش خاکی بود ولی عاشق خاکهای حیاطش بودم.
عاشق پله ها و نردهای رفورژه قشنگش بودم.
عاشق اون سرامیکهای زیبای اتق خوابها و پذیرایی و آشپز خونه بودم.
عاشق زیبایی حمومش بودم.
خونه بی نقص و خیلی خیلی زیبایی برا خودمون ساخته بودیم.
ولی خوب به دلایل اینکه دور از خانواده بودم و از طرفی تو شهر خاواده شوهر بودم خیلی اذیت میشدم. از طرفی زندگی تو شهرستان به اون کوچیکی واقعا اذیتم میکرد. دیگه دم به دم آزارهای خانواده همسر هم که دمار از روزگارم درآورده بود.
خلاصه انتقالی گرفتم و اومدم تو شهر پدریم.
ولی اینجا قیمت مسکن خیلی بالاست. فقط منتظر معجزم تا دوباره بتونیم اینجا خونه دارشیم.
خونه اون شهر هم با قیمت پایینی فروش میره.