دخترم ۴سالشه یعنی هرجا میبرمش میگه نمیخوام بیام خونه بهش میگم چرا هیچی نمیگه خونه خالش میره خونه دوست و آشنا میرم میخواد بمونه میگم من برم میگه تو هم بمون من نمیام. اصرار که میکنم میگه تو هم برو ولی من نمیام باهات خونه به خدا نمیدونم چکار کنم
دوست داشتیم محیط جدید،با آدمای جدید ک خیلی هم باهامون مهربون بودن،بمونم و بازی کنم،خونه حوصلم سر میرفت،فضاش دلگیر بود برام
من ک نوجوانی دلم میخواست هر جایی باشم الا خونمون
الان شاهرگمو بزنن از خونه بیرون نمیرم/:
من افتادم توی یه چاهِ پنج متری و تو،،،یه طناب سه متری برام انداختی پایین....بگم نیستی، دروغ گفتم...بگم هستی، خیلی کمه): برایت نوشته بودم که از وضع موجود به ستوه آمدهام و در فکر نجات دادن خود هستم؛ زمان زیادی گذشت، اما حقیقت این است که مفهوم «نجات» حتی نزدیک هم نشد به این امپراطوری خاکستر و ویرانی. یاد اون بچه میفتم که تو مدرسه رو کیفش نوشتن `خر` ...با غم و اندوه و بغض اومده خونه.. مامانش گفته عب نداره کیفت رو برات با صابون تمیز میکنیم..گفته کیف رو ول کن من خرم؟؟من که اینقدر با همه مهربونم): حکایت مواجهه من با آدمهاییه که یهو ازشون عجیبترین بیمهریها رو میبینم...
تو خونه باهاش زیاد بازی کن بعضی از بچه ها کلا مدلشون اینه .قبل برگشتن از جایی که هستین از یه ساعت یا نیم ساعت قبل بهش بگین قرار بریم اگه گفت نه بگو برو دوتا هم بازی کن بریم واینکه نزار بمونه که عادت بشه سخت از سرش میوفته .قبل رفتن هم تو خونه بهش بگو وتاکید کن میریم بعد کلی بازی برمیگردیم .شبا هم قصه هایی در مورد این موضوع براش بخون قصه خیلی موثر