خدا نکنه عزیزم...منم این‌دورانو گذروندم هردو نفرمون ب شدت افسرده و گوشه گیری شده بودیم هرکس تو حال خودش بود ...نمیدونم جرا فقط واسه رابطه میومد سمتم ...نمیدونم دلیلش چیه واقعن حالا امیدوارم بعد از زایمان دومی این چیزا تکرار نشه...بنظرم همش از بی تجربگی هستش ...
منم خاطره بدی از چند روز قبل زایمانم دارم الانم دوساله یادم میفته اشک تو چشام جم میشه اما همسرم بعد زایمان خیلی همراه و همدل بود و کمک میکنه یجوری اون ناراحتی یادم نرفته ولی سبک شده خیلی به روش اوردم معذرت خاهی یا جبران خاصی نکرد ولی خب با رفتارش یکم دلم اروم شد
خب چه تجربه ای عزیزم
خیلی سخته بخدا
آخه من این همه خسته میشم و یکم محبت میخوام
اما خب فقط واسه رابطه میاد حالم بد میشه اگرم اعتراض کنم بد اخلاق میشه
اما بچه ها رو خیلی دوس داره
بهشون رسیدگی میکنه میبرشون بیرون
به خورد و خوراکشون میرسه کار میکنه
فقط محبتش خیلی کم شده
اما هر شب از من رابطه میخواد ک من ازش نفرت دارم
ببین بعد زایمان دو سال طول می‌کشه تا هورمونها ب حالت تعادل برسه ...شما هم بنظرم افسردگی داری ..کسی‌رو داری کمک حالت باشع؟بچه ها رو واست بگیره با شوهرت برین دوتایی وقت بگذرانید....من آخه جاریم و دیدم بچه ش از چله در اومد چند روز یبار می‌داشت خونه مادرشوهرم با شوهرش میرفتم بیرون پیاده روی یا گشت و گذار ...خب خیلی تاثیر داره دیگ
