اونم پیش شوهرش میخابه میره به شوهرش میگه هر دفعه
دو روز پبش مادر شوهرم بروم آورد اما نگفت چیارو گفته
گفت تو ساده ای چرا حرف زدی پیشش
دلم ازش شکسته جاریم خیلی بد کرد با این حرکتش بهم
با این که این همه حمایت کردمش
حالا از یه طرف دلم گرفته آیا مادرشوهرم اینا فراموش میکنن رابطمون اکی میشه باهاشون؟
اینم بگم به روی جاریم نمیارم مادرشوهرم گفت خوب باشین اما حرف نزنین
اما من گفتم دیگه نمیخام حتی حرف هم بزنم...
دلم خونه اشکام بند نمیاد این چه گوهی بود خوردم
تورو خدا حال روحیم انقد بده بدترش نکنین فقط بگین میگذره؟
خدا جوابشو بده من خودم ازش اسکرین های سنگین دارم بابت حرفایی که پشت خانواده شوهرم زده اما رو نمیکنم
که کش پیدا نکنه برگشته به مادرشوهرم تهمت زده
تو چت هاش هست
دلم دیگه باهاش صاف نمیشه الهی به حق شبای عزیز خدا جوابشو بده