دومین قدم نداشتن تعصبات بیجا نسبت به خانواده هاست..بعدم بهش همیشه میگم دردم چیه وقتی ناراحتم میخواد بدونه علتشو همیشه بهش با آرامش میگم..هیچ وقت بهش نمیگم این کارو حق نداری انجام بدی..میگم دوست ندارم فلان کارو بکنی..هرچی که میخوام با زبون بچگانه و مکث و من من میگم لوس میشم بعد حتما میخره واسم..کلا استاد تقلید صدام😂 اما خدایی این روزها دور بودن از خانواده ها و حرف نزدن راجع بهشون خیلی تو تعدیل دعواها کمک کرده
ممنونم خواهری
میگم من اصلا نمیدونم چطور ب اینجا رسیدم
دقیقا ۲۰روز بعد عروسیم یع دفعه تو اوج شادی و خنده نصفه شب س۲حدودا حالم یه طوری شد
بعدش ب اصرار همسرم رفتیم بیمارستان
نزدیک بیمارستان اینقددر تپش شدید گرفتم ک وصیت میکردم
دیگه از اون شب مشکلات روخی دست از سرم برنداشتن
الانم ۱سالت حدودا وسوووولس عملی شدددید گرفتم
قوز بالا قوز
دلیلش اینه که من عاشق خنده هاشم دلم نمیخواد کم بشه اونم کلا گاهی که من جوش بیارم ادامه دار نمیکنه قضیه رو...
تو همون دعواهای کمم اگه چشم تو چشم بشیم خندمون میگیره بعدش شوهر از فرصت استفاده میکنه بغلم میکنه میگه اخه من تو رو خیلیی دوس دارم و کلاا همونم منتفی میشه خخخ
همسرم ارومه و منم.البته زیاد روی مشکلات زومم نمیکنیم.
اگه سرحرفی دلخوری پیش بیاد کش نمیدیم.بایک عدرخواهی تمومه
گاهی وقتا دوطرف برای اینکه زندگی خوبی داشته باشن باید ازخیلی چیزا وحرفا بگذری اگه تونستن یعنی همو واقعا دوستدارن و عاشقن
زیاد بوده ،غصه ها تخلیه نشدن ، شکل دیگه تبدیل شدن . یکیش همین وسواس ،
