با مادر شوهرم داشتم تلفنی حرف میزدم گفت فردا برات قربونی میاریم بعد گفتم برای شام بیاین گفت مامانم و ابجیام میان اگه صبح حرکتت کنن و بخوان بیان نمیتونیم بمونیم برای شام و اگه ظهر بخان حرکت کنن با بابات حرف میزنم بهتون خبر میدم وای الان استرس گرفتم اوناهم بیان تعدادشون خیلی زیاده دعا کنید نیان خدایا نیان فقطططته
تعدادشون خیلی زیاده با مادر شوهرم هیت تا خواهرم هر کردم اونا یکی دوتا بچه دارن خرجشون خیلی میره بالا اگه بیان ایخداا کاش نیاننن🥲💔