ممنون از همه دوستانی که فعلا تا اینجا نظر دادند.
نظر تک تک شما فوق العاده ست چون پشت هر نظری که ابراز فرمودید، کلی تجربه قرار داره.
دقیقا هر کدوم از شما عزیزان از یک زاویه نگاه کردید.
مثل خانه ای که از چهار جهت پنجره داره و هر پنجره به فضای جداگانه باز میشه.
یه پنجره به کوچه بن بست
یه پنجره به خیابون شلوغ
یه پنجره به باغ همسایه
و یه پنجره به محل ذخیره زباله های شهرداری
بنابراین همه درست گفتید و هر کدوم از یگ نگاه.
حالا منم در این بین یه نظر میدم:
گاهی رابطهای که سالها براش وقت گذاشتیم، ناگهان تغییر مسیر میده.
بیایید یک مثال واقعیتر بزنم:
فرض کنید دو نفر، سالها با هم دوست بودن؛ رفاقت، صمیمیت، خاطرههای مشترک...
اما حالا یکی از این دو نفر، به هر دلیلی—مثل فشار روانی یا شرایط سخت زندگی—به مواد مخدر پناه میبره.
حالا این رابطه بهوضوح وارد مرحلهای پرتنش و سمی شده.
برای کی؟
برای هر دو طرف.
فردی که هنوز سالمه، نمیتونه تحمل کنه که دوستش آسیب ببینه، بیثبات باشه، یا دائم انرژی منفی تزریق کنه.
و فردی که درگیر اعتیاده، ظرفیت شنیدن حرفهای سالم و حمایتهای آگاهانه رو نداره؛ چون ذهنش درگیر بقاست، نه رشد.
پس این رابطه دیگه مثل قبل نیست. نه چون یکی بد شده؛ بلکه چون نیازهاشون دیگه با هم هماهنگ نیست.
خیلی از رابطههایی که بعد از ازدواج باید بازبینی بشن، همینقدر حساسن:
گاهی طرف مقابل تغییر نکرده؛ فقط شما تغییر کردید.
گاهی شما تغییری نکردید؛ اما فضا و نیازهای زندگیتون عوض شده.
رابطه سمی، یعنی رابطهای که نه رشد میکنه، نه اجازه رشد میده.
رها کردنش همیشه بهمعنای بیوفایی نیست؛ بلکه گاهی، تنها راه وفاداری به خود و سلامت روانه.