ممنون میشم راهنمایی کنین یکسالو نیم عقدم بابت درسم و خونه ساختن همسرم مجبوریم یکسال دیگه هم عقد بمونیم
این مدت با فراز و نشیب هاش گذشته و. دو هفته پیش تولد مادرشوهرم بود خانوادشون اینطوریه ک به فکر تولد نیستن زیاد اما برا تولد من شام دادن و خانوادمو دعوت کردن هزینه هاشم با شوهرم بود و مادرشوهرم اینا هم ی کتشلوار هدیه دادن و منم برای جبران امسال تولدشون کیک و کادو بردم کیک از طرف خودم و پول کادو هم از خرجی ک شوهرم بهم میده خریدم همون شب کلی خوشحال شد و تشکر کرد اما نه راضی شد عکس بگیریم نه چیزی وقتی مشغول کیک خوردن بودیم برادرشوهرم اومد خونه. همه باهش دعوا کردن سر اینکه چرا خونه نمیاد و مسائل خانوادگیشون. همه بحث کردن مادرشوهرم گریه کرد و همه چی قاطی شد
کیک موند وسط وسایل چایی همینطور همه پخش شدن رفتن اتاق ها منو شوهرم وسایلارو جم کردیم خیلی ناراحت شدم ولی گفتم حالا ک شده من فقد اخر هفته ها میرم یعنی پنجشنبه شب تولدشون بود همیشه تا عصر جمعه میمونم برمیگردم
فردا صبحش پدرشوهر و مادرشوهر همش پچ پچ میکردن در گوش هم من همش تنها بودم هیچکی صحبت نمیکرد همه اعصابشون خورد بود بعد رفتن پایین بحث کردن و صحبت با برادرشوهرم ک من غریبم مثلا نشنونم بعدش به شوهرم گفتن اره خانومتو ببر خونشون ما الان حوصله نداریم و اونم اینجا نباشه انگار من اضافیم. بدون هیچ حرفی اومدم خونمون صب زود عصرش هم مامانش پیام داد اره ببخشیذ ناراحتت کردم ووو ... گذشت از اون موقع ب بعد هم رفتارشون ی طوریه این هفته ک رفتم خونشون همه سریع پاشدن رفتن خابیدن منم صب دیگه اومدم خونمون نموندم مثل قبل .. بخاطر شوهرم چون در طول هفته همش سرکاره پیش هم نیسیم
به نظرتون این رفتار درسته ک منم مث قبل نباشم یا اشتباهه باید چ رفتاری داشته باشم ؟
البته بگم ک خانواده شوهرم کلا مودی هستن ی مدت همش زنگ میزنن بیا اینجا ولی حالا اینطوری
سه هفته قبل از تولد مادرشوهرم وقتی مادربزرگ همسرم( مادرشوهر مادرشوهرم😂) ک مریضه خونشون بود از بس ناراحت بود همش میگفت بیا اینجا حوصلمون سر میره همش زنگ میزد اما الان دیگه نه چون مادربزرگش رفته خونه یکی دیگه نگهداری میکنن گردشی