یه چیزی میگه بعد نکرده منت میزاره سرم
دوست داره التماسش کنم
مثلا چند روزه بهم گفته یه دعانویس برادرم پیدا کرده، بیا بریم پیشش، گفتم باشه، بعد هرروز میگه برادرت کار داره؛ وقت نداره، حالا ببینیم کی وقت میکنه و.......
دیروز قرار بود بریم، گفت برادرت وقت نداره ببره، فردا زود بیا ، ناهارو بخوریم بریم،منم ناهار نزاشتم، الان زنگ زده میگه ناهار نزاشتم، باید بریم مجلس ختم یکی از فامیلا!!! حالا بعدشم ببینم برادرت وقت میکنه ببره دعانویس!!!منم گفتم من نمیام خودتون برید!!!!
یا باغ دارن، میگه برگ میخوای؟ میگم آره، بعد هی میگه برگ چیدن سخته، یا میگه چیدم آماده میکنم زنگ میزنم بیا ببر؛ بعد خبری نمیشه! یا میگه تو مواد دلمه تو آماده کن بیار من بپیچم، میبرم میپیچه میبره جای دیگه میخورن!!!!