با دوستم بیرون بودیم رفتیم تو یه پاساژ منم اونقدر سر و وضعم بد بود که نگو و نپرس
موهام شلخته
تازه ۲۸ ساعتم بود نخوابیده بودم
ابروم شلخته تر
مقنعه چروک
لباسام چروک
کفشام خاک خاکی
کیفم هم بدتر از همه
من نمیخواستم برم دوستم اصرار کرد
منم رفتم طبقه اول پاساژ داشت از پله ها میومد پایین منم مثل دیونه ها داشتم میرفتم بالا و بلند بلند با دوستم حرف میزدم
اون زود تر متوجه من شده بود خلاصه خیلی بی تفاوت از کنارش رد شدم رفتیم بالا یه ربع بعد کار دوستم تموم شد
برگشتیم دیدم نشسته رو مبل های همون جا تنها هم بود
این سری که نگاش کردم دیدم داره نگام میکنه خیلی
بعد که ما رفتیم اونم زد بیرون و رفت
دلیل اکس بودنش اینه که خودش کات کرد