من یه بار عینک آفتابی زده بود بعد این یه شیشه ش در اومده بود متوجه نشده بودم بعد همه نگاه میکردم تو دلم میگفتم خدایا اینو چرا اینقدر نگاهم میکنن بعدش رسیدم سر کار دوستم گفت تو چرا اینطوری شدی گفتم چطور عینک یه طرفش نیس یعنی اصلا متوجه نشدی 😂😂😂😂
اسی اون سوپریه خیلی خندیدم😅😅😅
عزیزم منم از شدت استرس بالا که البته شوهرم با کاراش دچارم کرد خیلی اذیت شدم جوریکه انگار مغزم مثل بادکنک بود دستام یخ میزد پاهام شل میشد دائم الاسترس بودم الان چندوقتیه خودم رها کردم یکم بهترم یه چندتا مکمل هم میخورم
بچه ها یه بار اینو تو تاپیکا گفتم
یه پیرزن پیرمرده همیشه دعوا میکردن بعد پسرشون به مامانه میگه اینسری دعوا کردید به بابا بگو آی لاو یو فحش خیلی بدیه
بعد غروب باز دعواشون میشه مادره به باباهه میگه آی لاو یو. باباهه هم برای اینکه کم نیاره میگه آی لاویو به بابات آی لاویو به ننت
من همیشه تو حرف زدن سوتی میدم
مثلا حروف کلماتو باهم قاطی میکنم یه بار خوشگل و قشنگ رو قاطی کردم گفتم خشنگ
میگم ماجرای این خانمه که بچشو ختنه کرده بود کدوم صفحه هست چرا من نخوندم انگار خیلی جالبه
