خاله خواهرشوهرم فوت کرده بود زنگ زدم تسلیت بگم گفتم مبارک باشه انشالله غم اخرتون باشه،
من که خرید میکنم یا میرم ارایشگاه بعدش یادم میره حساب کنم
یهو لحظه آخری میگم وای ببخشید و کارتمو درمیارم.
واقعا از اینکه دیگران فک کنن میخواستم فرار کنم یا بپیچونم تا حساب نکنم بیزارم.
منم نمی‌رم نانوایی وقتی میرم شنبه میرم که تعطیله
مثل حسنی به مکتب نمی‌رفت وقتی می رفت جمعه میرفت
نمیدونم این سوتی حساب میشه یا ن ماه رمضون سحری خوردیم شوهرم خیلی خوابش میومد بعد گفت نماز بخونم زود میخواببم آقا رفت سجده دیدم بیشتر از دو دقیقه بلند نشد منم با پا زدم تو پشتش گفتم پاشو مگه وسط نماز میخوابن دیدم سرشو بلند کرد گف هر کاری کردم یادم نیومد سجده چی بگم🤣🤣🤣تا ی سال ب همه میگف خانمم سر نماز بهم لگد زد میگف خوابی😅😅😆
ی بار من رفتم دکتر خیلی شلوغ بود و خسته شدم ی دارویی هم نوشت هرچی داروخونه می گشتیم پیدا نمی شد جا پارکم نبود سریع پیاده میشدم سوال میکردم برمیگشتم نزدیک ۱۰ تا داروخونه رفتم بعد ی بار ک خواستم سوارشم در ماشین باز کردم گفتم بابا پیدا نمیشه دیدم خانومه جیغ کشید شوهرشم پشت فرمون ریسه میرفت ماشین اینا شبیه ماشین ما بود دقت نکردم بنده خدا زنه زهر ترک شد مردم از خجالت
یبار تو سوپرمارکت بودم ی زنه اومد ب فروشنده گفت آقا ترشی .یر دارید وای منو بگو داشتم منفجر میشدم من🤣فروشنده😐خانوم😶
بیچاره نگو منظورش ترشی سیر بوده
یبارم پسر خواهر شوهرم تو مغازه بجای اینکه ب آقا پنبه بده نوار بهداشتی داده بود
واس مرده میخواستن آقا مرده شور بوده با عجله رفته بود باز کرده دیده نوار بهداشتیه😂😂
رفته بودم نونوایی نون ک گرفتم یادم رفت کارتو بدم درپلاستیکو بستم و به اقاهه گفتم دستتون دردنکنه و برگشتم ک بیام یهو گفت قابلتونو نداره گفتم ممنون یهو گفت خانوم پولوحساب نکردین بازم گفتم خیلی ممنون و همین چند قدم اومدم گفت خانم میگم حساب نکردین
واااای یهو ب خودم اومدم چقد خجالت میکشیدم فک میکرد میخوام فرار کنم😐🧑🦯
[QUOTE=384134370]روز پزشک بود و شب رفته بودم پیش دکتری که همیشه میریم.. وارد شدم گفتم سلام دکتر شبتون بخیر روزتونم ب ...[/QUOTE🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
