2777
2789
عنوان

من سلطاان سوتی ام یه سوتی بدییی تو سوپر مارکت دادم بیاید براتون بگم

| مشاهده متن کامل بحث + 235152 بازدید | 1259 پست

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

من رفتم برای پسرم لباس بخرم دستمو گذلشتم رو لباس به فروشنده گفتم آقا بچه چند سالشه؟مرده یکم نگاه کرد ...

😂😂😂😂😂

خدای مهربونم  به تو قرصه دلم                                             لطفا تاپیک کتاب من رو تگ کنین متشکرم 🌱🌸

منم خیلی سوتی میدم و بدیش هم به اینه متوجه بشم توهمون لحظه از شدت خنده خودم دست و پامیزنم....یبارم رفتم بیمارستان آمپول داشتم میدونستم امپولش ازباسنه بعد پرستاره خیلی جدی گفت این عضلانیه بعد باخودم گفتم درسته باسن عضلس ولی حتما منظورش ران بود ک جدی گفت عضلانیه منم رفتم دراز کشیدم شلوارمم تا رونم کشیدم پایین بعد پرستاره اومد گفت چراانقدر پایین کشیدی گفتم مگه از ران نمیزنی گفت مگه نوزادی

من همیشه توهرشرایط خداروشکر میکنم وهمیشه ازحسادت وحاشیه فراری هستم..خداروشکربابت هرچه داد وهرچه نداد که داده ها نعمت ونداد ها حکمت خداوندهستن

منی که تا چند وقت پیش برنج فریدون کنار رو)فَریدونَکنارمیخوندم هی میگفتم این چه برنجیه من جایی اسمش و ...

وااااای من همین الان اسمشو یاد گرفتم والا منم مثل می خواندم همیشه وااای 😀😀🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️🤣

عروسی خواهرم انقدر از مهمونا تشکر کردم ک زحمت کشیدین ان شاالله تو شادیاتون جبران کنیم موقع خداحافظی ب جای تبریک ب داماد گفتم زحمت کشیدی ان شاالله جبران کنیم یکم مونده بود بگم ممنون ک خواهر مارو گرفتی جالب بود اون از من گیج تر بود هر چی من گفتم اونم جوابمو میداد 

من سوتی خییییلی دادم الان یادم نیست....و بزرگترین ایرادی اینه بشدت میخندم بوقت ی سوتی حالا سوتی خودم باشه یاکس دیگه اصلا قدرت کنترل خودمو ندارم حتی توبدترین شرایط

من همیشه توهرشرایط خداروشکر میکنم وهمیشه ازحسادت وحاشیه فراری هستم..خداروشکربابت هرچه داد وهرچه نداد که داده ها نعمت ونداد ها حکمت خداوندهستن

این سوتی نیست شاهکار مامان و بابامه 

مادر بزرگم تعریف کرد این شاهکارشونو:

اون قدیما شب حجله رسم دستمال داشتن 

مامان و بابای منم پسر عمو دختر عمواند 

بعد بچه بودن در حد کلاس چهارم پنجم  اینا یه چیزایی شنیده بودن از بقیه  راجب این شب زفاف و کنجکاو میشن به پیشنهاد یکی دیگه از دختر عمو های دیگشون میگن بریم تو اتاق عروس و دوماد قایم بشین ببینیم چه خبره

اقا مامان و بابام و دخترعموشون و یه نفر دیگه میرن داخل جا لحافی روی تشک و پتو ها  کاه ارتفاعشم زیاد بوده(اونموقع ها کمد دیواری نبوده داخل دیوار یه شکاف و تو رفتگی داشته پتو و بالشتا رو میزاشتن اونجا و جلوش پرده بوده)


خلاصه زمانه موعود فرا میرسه عروس دوماد داخل میشن و میرن سرجاهاشون بخوابن چون از قبل برای عروس و دوماد جا پهن کرده بودن کسی اینا رو ندیده بوده

جونم براتون بگه مادر بزرگم میگه مثل الان نبوده عرسا ناز کنند سریع میرفتن سر اصل کاری یه چند دقیقه که میگذره این بابای من چون از پشت پرده چیزی نمیده و چهار نفری تو یه جالحافی  چپیده بودن تو هم میاد سرک بکشه ببینه چه خبررره  همونطور که خم میشه جلو  یهوووو کل تشک و پتو ها میریزه وسط اتاق 

دومادم شکه میشه همونطور لخت میپره بیرون و عروس شروع به جیغ زدن میکنه چون تاریک بوده و دیده نمیشده  دیگه همه جم میشن ببینن چه خبر شده(این عروس با مادرشوهر زندگی میکرده فقط اتاق جدا داشته) بعد که میان میبینن ۴ تا بچه وسط اتاقن 😐😐😐


بعد مامانم ادامشو گفت میگه اون شب بردنمون تو مطبخ کلی کتکمون زدن🤐


حالا نکته این جریان اینه اون عروس و دوماد  هیچ وقت بچه دار نشدن


مامان بزرگم میگه تقصیر ایناست طفلیا رو عقیم کردن از ترس😁

تا خودم نگفتم لایکم نکنید ممنون🫡
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز

داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته

داغ ترین های تاپیک های امروز