من۲۹سالمه ،پنج سال از برادرم بزرگترم ،از اول ابتدایی کلید خونه رو داشتم و بعد ازدواجمم هر خونه ای که عوض کردن مادر و پدرم بهم کلید دادن ،یعنی همیشه کلید خونه پدرمو دارم ،داداشم چندبار به شوخی گفته که تو چرا باید کلید خونه مارو داشته باشی،هربار هم من هم پدرو مادرم جوابشو دادیم که اینجا خونه منم هست ،چند وقت پیش که پدرو مادرم مسافرت بودن اومد گفت کلیدمو تو مغازه گم کردم کلیدتو بده منم دادم فردای همون روز که رفتم خونه کلید خودشو تو لوازماش دیدم ولی به روی خودش نیاوردم ،بعد اون چندبار گفتم کلیدمو بده خودشو زد به اون راه ،یبار گفتم کلیدمو بده میرم بیرون یکی برات بدم بسازن گفت چه لزومی داره خب کلید دارم دیگه 😐بعدم گفت لازم نکرده تو کلید خونه مارو داشته باشی ،مگه ما کلید خونه تورو داریم ،حقیقتا دلم خیلی شکست ولی دیگه به پدرو مادرم نگفتم،یعنی اینهمه زورش میاد که من کلید خونه پدرمو داشته باشم
داداشت حسوده اگه متاهل بود همه میگفتن زنش یادش میده ولی خب ذاتش اینطوریه همه چیز رو فقط برای خودش میخواد خیلیا اینطورین وقتی اعضا خانواده ازدواج میکنن دیگه چشم دیدنش رو ندارن
من اینجا حقیقت رو میگم نه چیزی که دوست داری بشنوی درخواست دوستی به هیچ وجه پذیرفته نمیشود حتی شما دوست عزیز
کاملا حق داری عزیزم دختر اون خونه ی مثلا یعنی چی نداشته باشی؟به پدر مادرت بگو داداشتو بشونن سرجاشحتم ...
نه کلا به من حسودی میکنه دوست داره کلا من نباشم ،مثلا خودش واضح میگه که تو چرا باید به حساب بانکی مامان و بابا دسترسی داشته باشی ،یا تو کارگاه بابا چیکار داری مثلا،یا مثلا چرا ماشین بابارو برداشتی