اولا که موقع آرایشگاه رفتن برا محضر اصلا با من یا مادرم صلاح مشورت نکرد بعد هم وقتی اومد داخل محضر اصلا با ما احوالپرسی نکرد موقع خواندن عقد هم من اومدم سفره قند بالا سرش بگیرم با کمک اون یکی زن داداشم یهو خودش و مادرش گفتن خودمون میگیریم و زن داداش خودش و دختر عمش اومدن گرفتن داداشم به من گفت تو لازم نیست وایسی مادرش هست بعد از عقد هم سریع با اینکه پدر مادرم وایستادن بودن بهش کادو بدن سریع رفت طرف پدر مادر و خواهر برادر خودش اعصابم خورد شد سعی کردم بشینم و هیچی هم نگم
نمیدونم والا من سعی میکنم هیچی نگم اما زن داداش بزرگم زنگ زد خیلی گله کرد گفت با من هیچی این چه رفت ...
عروس بزرگتون آتیش بیار معرکه شده از الان جاری بازی در میاره...عروستون رفتارش به جز انتخاب آرایشگاه مناسب نبوده شمام باهاش رسمی رفتار کنید خودتونو سبک نکنید
اما عزیز من...فراموش نکن، تو مقدسی! به خاطر لمس تمام بدی هایی که از تو، آدم بدی نساخت : )
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
نمیدونم والا من سعی میکنم هیچی نگم اما زن داداش بزرگم زنگ زد خیلی گله کرد گفت با من هیچی این چه رفت ...
اوه جاری خانم سریع دست به کار شده یه چیزی بگم بابت رفتاراش اصلا بهش حق نمیدم ولی این مسایل موفع جشن و مراسمات پیش میاد هرکسی میخواد خانواده خودش رو مهمتر جلوه بده که کلا رفتار خزیه ولی عکس العمل الان شما خیلی خیلی تو رفتار برادرتون و همسرش با شما بعد ازدواجش تاثیر میذاره بهتره سعی کنید نذارید بقیه موش بدوونند خودتون با ارامش حلش کنید و کسی رو دخالت ندید و خیلی هیجانی برخورد نکنید بذارید به حساب بی تجربگی و خامی جفتشون
من اینجا حقیقت رو میگم نه چیزی که دوست داری بشنوی درخواست دوستی به هیچ وجه پذیرفته نمیشود حتی شما دوست عزیز
مگه نمیدونی خانواده پسر تو محضر داماد رو تحویل عروس میدن و سلام نامه تمام، امیدوارم مادرت خوب امانت داری کرده باشه شوهرش دختر خانم رو صحیح و سالم تحویل عروس و فک و فامیلش داده باشه
و تمام شب را برای دخترهایی که در تنهایی از خودشان خجالت میکشند گریه کردم. دخترهایی که بعدها از خود متنفر میشوند و مثل یک درخت توخالی ، پوستهای بیش نیستند. و عاقبت به روزی میافتند که هیچ جای اندامشان حساس نیست، روح و جسمشان همان پوسته است، و خودشان نمیدانند چرا زندهاند…