چ شرایط بدی
نمیدونم واقعا چی بگم تصور نمیتونم بکنم
همسر من همچین کاری کنه واقعا تحمل نمیکنم خودشم میدونه
حتی تو بگو یه دختر تو مهمونی باشه ! چه برسه به پارتی و تولد و ...
من بیمارستان بودم عروسی دختر خالش بود از مامانش بگیر تا خاله ها و دختر خاله هاش و .. تک تک بهش زنگ زدن همسرم نرفت .
عزیزم محکم ایستادن تو هر زندگی با زندگی دیگه فرق داره
مثلا زن داداش خود من رو ما هزاران بار بهش گفتیم وقتی مثلا سر دوستان و ... بحث دارید با هم که مثلا فلانی رفتارش جالب نیست پس حداقل یه مدت کلا دورشون رو خط بکش و بگو نمیاااامم
برادرمم اصلاااا آدمی نیست که تنها بره و همین براش میشه محکم ایستادن خانومش و می‌فهمه اگه مثلا تو جمع درست رفتار نکنه خانومش دیگه اون جمع ها رو کنسل میکنه پس تنبیه میشه
ولی متاسفانه خانوم برادرم اینقدر خودش ددریه که امروز بحث میکنه شدییییددد و مثلا تا به هفته مغز ما رو میخوره و ما اعصابمون خورده و آخر هفته میبینیم باز میگه ما داریم میریم فلان جا و انگار نه انگار اتفاقی افتاده🤦🥴
من بودم یه چوب به قطر پنجاه سانتی متر و عمق یک متر بهش فرو می کردم .اگه فضا بده واسه زنش واسع خودش خوبه .عجبا
اگه من جات بودم همون لحظه چیتان پیتان میکردم از برادرشوهرم آدرس میگرفتم میرفتم جشن تولد تا یاد بگیره دفعه دیگه تنهایی جای نره..
عزیزم تو کل تاپیک جواب شما برای من از همه عجیب تر بود
شما چطور اینقدر خودتو پایین میدونی که میگی همسر من میره و منو نمیبره و اونجا هم من آمار میگیرم که فقط با اقایونه و ...؟؟؟؟
اولا ممکنه الکی بهت آمار بدن و حتی الکی ادای کارد و پنیر بودن برات در بیارن
ثانیا اگه همسرت اینجوریه تو پارتی چیکار داره اخه؟؟؟؟
میشینه خونه با تو جمع دوستان که مردانه هست قلیون می‌کشه چه نیاز به پارتی هست این وسط؟؟؟؟
ثانیا اصلا گیرم که راست بگن بر فرض محال اگه شما هم همین کارو کنی و بری تو پارتی و فقط با خانمها باشی واکنش همسرت هم مثل شماست؟؟؟؟
شما از اون دسته خانمها هستی که اینو قبول کردی از مرد کمتری و
همسرت می‌تونه جاهایی بره که شما نمیتونی تو خواب حتی بری در صورتیکه این موضوع تو زندگی خود من و خیلیای دیگه کاملا قفله یعنی اگه همسر من جایی می‌تونه بره قطعاااا منم میتونم برم و اگه من نمیتونم برم به هر دلیل همسرم هم نباید بره
اگه اینقده شعورو داشته اون محیط برا خانمش خوب نیست خوب واسه خودشم خوب نبوده نباید میرفت من که بودم طاقت نمیوردم تحمل کنم
من بودم اصلا دعوا راه نمینداختم چون قبلش حرفاتو زدی، شبش هم خیلی ریلکس و آروم رفتار میکردم ولی فرداش یجوری تلافی میکردم که به غلط کردن بیفته
اهان درسته مرسی عزیزم .
الان برای من محکم ایستادن چیه ؟
شوهرم بخاطر خانوادش ۴ ساله ماه به ماه با من حرف نمیزنه ، کلا از وقتی ازدواج کردیم اسم طلاقو میاره ، و منم تصمیم جدی برای جدایی گرفتم و بعدش با خواهش و تمنا اومد دنبالم و باز فقط دو روز خوبه و بعدش میگه جدا شیم
ادم پاکیه خیانت نمیکنه
عزیزم من تو جریان کامل زندگی شما نیستم ولی خب تو جریان کامل زندگی برادرم هستم یا تو جریان بحث استارتر قرار گرفتم تا حدودی
شما میگی به خاطر خانوادش باهات حرف نمیزنه خب منظورت چیه دقیقا؟؟؟ حرف نزدنش چه ربط به خانوادش داره؟؟؟
علت اینکه میگه جدا بشیم چیه؟؟؟
عزیزم فیلم نیست ۱۵ ساله از ازدواجم میگذره هرجا بخوام میتونم برم هر کاری بکنم همسرم اعتماد داره فقط ی خواسته داره که تو جمع مختلط نرم که کلا تو ذات خودمم نیست کجاش عجیبه؟
خیالمم از همسرم راحته که اگه سه چهار باری رفته فقط به احترام دوستش که صاحب مجلس بوده رفته مدام که پارتی نمیره
حالا شما برات انقدر عجیبه مگه تو جامعه زندگی نمیکنی؟
