سیزده سال متاهل بودم
تو اون سیزده سال حتی یکنفر یکبار شوهرمو دعوت نکرد خونش
حتی یکبار
شوهرم خونه ی هیچکدوم از فامیلای نزدیکمو ندید
مثلا خاله دایی عمه عمو، خیلی سرافکنده شدم
حتی چند بار دعوت کردم ، ولی بازم دعوت نمیکردن
مدتیه طلاق گرفتیم
جالبه بعد طلاق دعوتا شروع شده!
الان خالم میگه فلانی دعوتت کرده تو هم همه رو دعوت کن بیرون، منم نمیخوام ، اولا از اینکه خالم بجای من تصمیم میگیره بدم میاد، دوما به یاد اون روزا که همیشه بی کس و خجالت زده بودم پیش شوهرم دلم نمیخواد مهمونی بدم