2777
2789
عنوان

معلمی برای مدرسه استثنایی

3012 بازدید | 35 پست

سلام کسی تجربه کار تو یه این همچین محیطایی رو داشته 

میخوام انتخاب رشته کنم مشاورم گفت اگه با روحیاتت سازگاره می تونیم اولویت آخرت بزنیم .چون ممکنه یه وقت بگیره

منم دو به شکم میخوام بدونم محیطش چجوریه

ماهها پیش در یک شب بارانی" نمی توانم" درونم را در زیر خروارها خاک دفن کردم تا مدتهابه احترامش لباس سیاه پوشیدم وساعتها را به شیون و مویه کردن گذراندم تا باوجدانی آسوده با می توانم دست دوستی بدهم🕊

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

کارش سخته

در چه حد

شما تجربه داشتید؟!یا از نزدیک دیدید

ماهها پیش در یک شب بارانی" نمی توانم" درونم را در زیر خروارها خاک دفن کردم تا مدتهابه احترامش لباس سیاه پوشیدم وساعتها را به شیون و مویه کردن گذراندم تا باوجدانی آسوده با می توانم دست دوستی بدهم🕊

شهر به شهر ممکنه متفاوت باشه. ولی پدر من معلم مدارس استثناییه میگه اکثرا بچه های سالمی هستن و شاید از هر 100 نفر فقط 10 نفرشون مشکل دار باشن اونا هم یه تعدادشون ظاهرشون نشون نمیده یه تعدادشون نشون میده

کشش ذهنی پایینی دارن بنابراین خیلی مدت زمان تدریس پایینه بیشتر مبصری میکنن تو کلاس.

با مدارس ابتدایی تعطیل میشن از لحاظ حجم کاری خیلی راحت تره بابای من سال ها تیزهوشان تدریس میکرد از وقتی رفته استثنایی واقعا راضیه میگه تا اینجا داشتم بیگاری میکردم 

حجم کار کمتر مزایا بیشتر به نظرم تو اولویت اخرت بزن اگه از دبیری خوشت میاد

من یه بار برای کارورزی رفتم عشق بودا عشق😍

وای یه عالمه فرشته کوچولو دورمو گرفته بودن یکی یکی بغلم میکردن

باز باران با ترانه   با گوهر های فراوان.  می خورد بر بام خانه  یادم آرد روز باران  گردش یک روز دیرین   خوب و شیرین   توی جنگل های گیلان   کودکی ده ساله بودم   نرم و نازک   چست و چابک   با دو پای کودکانه   می دویدم همچو آهو   می پریدم از سر جو   دور میگشتم ز خانه   می شنیدم از پرنده   از لب باد وزنده   داستان های نهانی   راز های زندگانی   برق چون شمشیر بران   پاره میکرد ابر ها را   تندر دیوانه غران   مشت میزد ابر ها را   جنگل از باد گریزان   چرخ ها میزد چو دریا   دانه های گرد باران   پهن میگشتند هرجا   بس گوارا بود باران   به چه زیبا بود باران   می شنیدم اندر این گوهر فشانی   رازهای جاودانی   بشنو از من کودک من   پیش چشم مرد فردا   زندگانی خواه تیره خواه روشن   هست زیبا   هست زیبا   هست زیبا
درس دادن به بچه عادیشم سخته چه برسه به بچه های استثنایی

آره از این زاویه ام درسته

ولی خب من دوستدارم زودتر برم

بابامم میگه انتخاب کن اونام بچه ان چه بسا معصوم تر از عادیا

ماهها پیش در یک شب بارانی" نمی توانم" درونم را در زیر خروارها خاک دفن کردم تا مدتهابه احترامش لباس سیاه پوشیدم وساعتها را به شیون و مویه کردن گذراندم تا باوجدانی آسوده با می توانم دست دوستی بدهم🕊

بابام تقریبا ده پانزده سال معلمشون بوده و یه. چند ساله که معاونه خیلی عادی و معمولیه مثل همه مدرسه ها 


«بارالها…از كوي تو بيرون نشود پاي خيالم،نكند فرق به حالم ....چه براني، چه بخواني…چه به اوجم برساني،چه به خاكم بكشاني…نه من آنم كه برنجم،نه تو آني كه براني..نه من آنم كه ز فيض نگهت چشم بپوشم،نه تو آني كه گدا را ننوازي به نگاهي...در اگر باز نگردد…نروم باز به جايي،پشت ديوار نشينم چو گدا بر سر راهي ...كس به غير از تو نخواهم،چه بخواهي چه نخواهي...باز كن در كه جز اين خانه مرا نيست پناهی...❤️‍🩹»

شهر به شهر ممکنه متفاوت باشه. ولی پدر من معلم مدارس استثناییه میگه اکثرا بچه های سالمی هستن و شاید ا ...

ممنونم واقعا نظرتون خیلی کامل بود🤝🤍

ماهها پیش در یک شب بارانی" نمی توانم" درونم را در زیر خروارها خاک دفن کردم تا مدتهابه احترامش لباس سیاه پوشیدم وساعتها را به شیون و مویه کردن گذراندم تا باوجدانی آسوده با می توانم دست دوستی بدهم🕊

دوست خوبم 

من بابچه های استثنایی کارکردم 

اوایل کمی سخت به نظرمیرسه امابه مرورباشناخت  ویژگی های این دانش آموزان شرایط مناسب میشه 

البته تعداددانش آموزان معمولابین 5تا8نفردرهرکلاس هست 

وکتاب هامناسب سازی شده است وبه ازای هر5سال یکسال سنوات ارفاقی دریافت می کنید..

حقوق بسیاربابرکتی هم داره 🍀

چند وقت پیش تو همین سایت یکی بود که سال اولش بود میگفت سخته و میخوام استعفا بدم.همه میگفتن حالا که ر ...

منم از همینش می ترسم

یه دلم میگه برو

یه دلم میگه نه پشت کنکور باش از طرفیم دوست ندارم پشت کنکور بمونم 

ظرفیتشم بالاس یعنی حتی اگه الویت یازدهم بذاریم چون کمتر کسی میره این سمت ممکنه بگیره

ماهها پیش در یک شب بارانی" نمی توانم" درونم را در زیر خروارها خاک دفن کردم تا مدتهابه احترامش لباس سیاه پوشیدم وساعتها را به شیون و مویه کردن گذراندم تا باوجدانی آسوده با می توانم دست دوستی بدهم🕊

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز