خواهرش بامن لج بود چون چندباری اومده بود دیدنم رفته بود بد منو ب خانوادش گفته بود علی هم فهمیده بود خواهرشو کتک زده بود با اینکه خواهرش اون زمان ۲۸ سالش بود و شوهر داشت
علی میگفت کتکش زدم درموردت بد گفتع منم میگفتم ولش کن
خواهرش ب من پیام میداد بریم بیرون پشت سرمم بد میگفت
درجواب فوشاش گفتم تو چندین ساله تو حسرت بچه ای اخلاقتو باطنتو درست کن خدا بهت بده از حرفم پشیمون شدم ولی چندماه بعد فهمیدم ۳ قلو باردار شده
خواهرش تا مدتی درگیر من بود ببینه بعد علی چیکارکردم و فهمید با حسین (شوهرم)دوستم میگفت کی تو رو میگیره اگ گرفت یه دیگ اش رشته میپزم وقتی با شوهرم نامزد رسمی شدیم عکسمو فرستادم براش گفتم دیگ اشت یادت نره انقد فشار بهش اومده بود