ای بابا چه حسی؟! با مردای این دوره زمونه مگه حسی هم واسه آدم میمونه
هر وقت به هم نگا میکنیم لبخند میزنه
صبح ها با روی خوش و مهربونی از خواب بیدار میشه
موقع تماشای تلویزیون دستامو میگیره
و...
توی بیمارستان بعداینکه بچه مون بدنیااومدشب اومد پیشم بمونه .تیپ زده بود.خوشحال بود.چندتاسلفی باهم انداختیم سه تایی.حس خوبی پیداکرده بودم.یهو مادرشوهرم اومدبهش اخم کردگفت توواسه چی اومدی برو خونه .من اینجامیمونم.اونم رفت.
شب عقدمون کتشو دراورد انداخت رو شونم .یسری با عمه هاش و مادربزرگش سر من دعواشون شد و اون طرف منو گرفت.هیچوقت اجازه دخالت خانوادش یا کسی دیگه تو زندگیمونو نداد.تو سختیا مشکلات دل شکستنا همیشه کنارم هشت و ارومم میکنه جوری که با حرفاش حتی بزرگترین مشکلاتمم یادم میره.خیلی دوسش دارم.و اینکه همیشه پشتمه .جلو همه ابراز علاقه میکنه یهو میگه جلو مامانمینا یا مامانش چقد خوشگل شدی یا میگه عشق منیاااا😍😍😍😍😘
زیاد بوده حسای قشنگ ولی دیروز که درد داشتم و لکه بینی و گریه میکردم پشت چهره نگرانش و پر استرسش دلداریم میدادو آرومم میکرد خدا رو شکر میکردم که دارمشو تو هر شرایط سختی پشت و پناهمه,یه بارم هفت هشت ماه پیش حالم بد شده بود مامانم اینا برده بودنم بیمارستان تا خودشو رسوند صورتش مثل گچ سفید شده بود از نگرانی تا منو دید که بهم سرم وصل کردن زد زیر گریه
من هر لحظه بخاطر وجودش خداروشکر میکنم همه لحظه های زندگیم پر از حس خوبه کنارش
من هر روز صبح ك ميخواد بره سركار حتي وقتايي كه خوابم مياد بغلم ميكنه و بوسم ميكنه بعد ميره...
يا هر روز كاراشو زود زود انجام ميده و بدو بدو مياد خونه كه بيشتر پيش هم باشيم و من كمتر تنها بمونم ...
