وقتی اومد خواستگاری
یکی از فامیلای نزدیکش گفت اهل گردش وتفریح نیست جدی نگرفتیم
اما بعد عروسی شوهرم خودشو نشون داد
اوایل ک ماشین نداشت جایی نمیرفتیم بعد ۱۵ سال ی پراید گرفت اما هربار میرفتیم کلی داد وبیداد
که تو ولگردی بیرون چی میخوای
من عاشق شب گردیم اونم فقطجمعه خونه بود میگفتم بریم
تاپاشو میذاره توماشین داد فریاد فحش
کهیه جارو نشون بده بریم منم جایی مدنظرم نیست میگم تو مردی ببر یه طرفی
انقدر فحش میده تا دعوامون بشه ومن بگم برگرد
جالبه فرداش ازسرکار میاد سلام علیک میکنه انتظار داره گرم تحویلش بگیرم انگار عادت کرده یا قلق من دستش اومده من بخاطر نیازم زیاد قهر نمیمونم بنظرتون دیگ باهاش بیرون نرم
تصمیم گرفتم این بار جدی وطولانی قهر کنم هرچند آدم نمیشه