دوران دبیرستان یه دوست داشتم که هروقت میخواستم غیبت کسی رو بکنم جلومو میگرفت و میگفت غیبت نکنیم،خودشم همیشه تو صحبتامون مراقب بود که غیبت کسی رو نکنه،وقتایی که این دوستم چیز خجالت آور و شرمنده کننده ای از من و زندگیم میفهمید یا می دید خیالم راحت بود که به هیچکس نمیگه و هیچ نگرانی از این بابت نداشتم چون میدونستم اهل غیبت کردن نیست،در صورتی که وقتی بقیه دوستام چیز بدی از من میفهمیدن هر لحظه منتظر بودم که کل اطرافیان و آشناها رو خبردار کنن و آبرو برام نذارن،چقدر آدمایی که اهل غیبت کردن نیستن امن و قابل اعتمادن
عاشق آدماییم که غیبت نمیکنن خودم غیبت کن عالمم متاسفانه البته خیلی وقته غیبت نمیکنم و دارم سعیخودمو ...
منم در گذشته خیلی غیبت میکردم،الان چند سالی میشه که غیبتو ترک کردم و می بینم که چقد الان آرامش دارم چقد حال روحیم خوبه در صورتی که زمانی که اهل غیبت بودم اصلا آرامش نداشتم
نمیدونممن پاش بیفته تو روی طرفم جرات گفتن حرفامو دارم.عموم غیبتامون در مورد کسیه ک زندگیمو پکوندکسی ...
من یادمه یه آیه قرآنی خوندم که یادم نیست کدوم آیه بود که نوشته بود غیبت نکنید مگر کسی که به او ظلمی شده باشد،خب اینکه یکی به شما ظلم کرده و زندگیتو پکونده به نظرم شما حق داری غیبتشو بکنی چون تو داری راجب چیزی غیبت میکنی که به تو مربوط میشه،تاپیک من بیشتر در مورد غیبت های خاله زنکی که به طرف اصلا مربوط نمیشه هست،مثلا فلانی لباسش پاره بود،تو مهمونی چاقوی میوه رو میکرد تو دهنش،ناخوناشو میجوید،فلان رفتار مسخره رو داشت و چیزایی مثل این که هیچ ضرری به زندگی غیبت کننده نزده و اصلا بهش ربطی نداره