دوستان الان باشوهرم اوکی ام
ولی بعد ۶سال ازدواج فکر میکنم آدم هم نیستیم
شوهرم بددله و جدیدنا هم تا عصبی میشه دستش بیقرار زدن میشه...
خسته شدم ازین دوخصلت
اگ جداشم از نظر شغلی مشکلی ندارم میتونم خرجمو دربیارم
تمام ترس من ازینه که تنها بمونم
یا اینک با کسی ازدواج کنم ک بعدا بگم کاش با قبلیه زندگی میکردم (اینو نگفتم ک بگین حالا چ زود ب ازدواج بعدی فک کردی و فلان اصلا اینطور نیست ولی بالاخره باید ب هما چیز فکر کرد)
شوهرم شغل خوبی داره و جای پیشرفت زیادی داره کلی سختی کشیدیم تا رسید ب این مرحله ازیناییه ک سعی میکنه برا خونه خصوصا وسیله کم نزاره...
باید کاملا شجاعانه بگم میترسم حتی حسودیم میشه کل زحمتی بعد من بشه سهم یکی دیگه
میترسم ازینکه بعد من شوهرم با زن دیگش خیلییی بهتر برخورد کنه
واقعا خسته شدم از همه چیز
کاش جایی بودم دور از خانوادم
آدمی هم نیستم ک بتونم کنتر پدرومادر زندگی کنم
اونا طفلیا مشکلی ندارن ولی من اذیتم
بین راه درست موندم
از طرفی آرامش ندارم تو این زندگی
از طرفیترس از آینده و پشیمونی دارم
بچه دار هم نمیشیم اصلا