2777
2789

یادمه کلاس اول یه معلمی داشتیم همیشه منو بخاطر ریاضیم کتک میزد از اون موقع دیگه خوشم از درس خوندن نمیومد یه بارم راهنمایی بودم سرکلاس ریاضی بودیم داشتم با همکلاسیم اروم میخندیدم یهو معلم جلو همه گفت برو اخر کلاس بشین تو دانش آموز هارو تنبل کردی اومدم خونه ایقد گریه کردم که جلو کل همکلاسیام اونجوری برخورد کرد هیچ وقت یادم نمیره😐😐

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

کلاس اول معلم ازم پرسید هنرت چیه

از همه میپرسید

اونموقع هنوز کوپلن مد بود

گفتم خانوم کوپلن

یه پوزخندی زد گفت من تازه یاد گرفتم تو یه الف بچه چجوری بلدی

گفتم بخدا بلدم میتونم بیارم نشونتون بدم تابلوهایی که درست کردم با کوپلن

شروع کرد سر من داد کشیدن که تو غلط میکنی دروغ میگی پدر مادرت بهت لقمه حروم دادن که دروغ میگی، تو تابلو درست کنی؟ تو اصن میتونی؟ 

من اشکم در اومد اونجا

همونجور که گریه میکردم داد میزد خفه شو اشک تمساح نریز


این کلمه اشک تمساح رو که میشنوم دوباره و دوباره این صحنه از ۳۰ سال پیش تو ذهنم پلی میشه و اون حسی که توی سرم داغ بود و قلبم تند میزد


خانوم روحی، کاش به جای معلم شدن بستری میشدی

روزی سگی داشت در چمن علف می‌خورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف می‌خوری؟! سگی که علف می‌خورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف می‌خوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف می‌خوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش...     #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی

من روستا درس خوندم مدرسمون یه آبدارچی داشت آمار تمام آدمای محلو میداد به معلم و مدیر

بعضی از بچه ها وضع مالی ضعیفی داشتن (خیلی ضعیف) و تعدادی باباهاشون اعتیاد داشتن و ماهانه مدرسه رو نمیتونستن پرداخت کنن

مدرسه ابتدایی بود

یه روز مدیر سر صف گفت ماهانه هارو بیارید باباهاتون پول دارن تریاک بخرن بکشن اما پول ندارن ماهانه بدن؟‌

با یه لحن وحشتناکی گفت

توی ۱۲ سال مدرسه رفتن از هیشکی به اندازه اون مدیر متنفر نیستم

شکستن قلب اون بچه ها

یعنی ریدم تو کله این معلم ریاضیا خاطره بدم از همین اشغالاس من که همیشه نفرینش میکنم

واقعااا وقتی اسم ریاضی میاد حالم بد میشه هیچ خاطره خوشی ازش ندارم با اون معلم های عقده ایی و روانیش

ما یه معلم وحشی داشتیم رفتم ریاضی حل کنم بلد نبودم سرم رو زد به تخته 😐😐😐

معلم ماهم همین کارو با یه دانش آموزی کرد اونم رفت به والدینش گفت مادر دختره اومد با کتاب زد تو سر معلم  هیچ وقت یادم نمیره کلاس اول دبستان بودم

دوباره ادم از اونجا میسوزه دبیرستان یه دختری بود خیلی زبون میریخت مثلا به معلم ریاضی میگفت خانم امروز چقدر خوشگل شدی تو ذهنم میگفتم هه برا نمره چه زبونا که نمیریزی😂😑😑

کلاس سوم ی زن عقده ای بود درسم خوب بود ی باز مسئله ریاضی بلد نبودم ماژیک کشید توصورتم


همیشه مکرد بابقیه هم


خیلی خیلی عقده ای بود منفورترین معلممه

باافتخار دخترایرانم❤️🇮🇷توهین کردن نشانه شعوروشخصیت شماست!آقایان محترم لطفانه لایک کنید،نه پست بگذارید ونه درخواست دوستی بدهید❌️

کلاس اول معلم ازم پرسید هنرت چیهاز همه میپرسیداونموقع هنوز کوپلن مد بودگفتم خانوم کوپلنیه پوزخندی زد ...

دمت گرم واقعا ک از ۷ سالگی کوبلن بلد بودی👏👏👏

چقدر حقیر بوده ک به یه بچه ۷ ساله حسادت کرده😂😑

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز