عادت موفقیت یا کارایی که من و خواهرم میکنیم رو یه جورایی بی ارزش و کم اهمیت جلوه بده
مدام منتظره یه چیزی بشه من برگردم ایران کلا، چن سال پیش تو مراسم فوت پدرم که تازه اون موقع هشت ماه رفته بودم نشسته بود پیش فک و فامیل دور میگفت آره اینا کلیییییی پول مدام میفرستن براش در صورتی که من اصلا بورسیه دارم، امروز هم با مامانم تلفنی حرف میزد وسط حرفاش برگشته گفته آره آخه درس خوندن هم کاری نداره که رشته ش هم آخه چیز سخت و خاصی نیست!
همیشه غبطه میخورم به کسایی که فامیل های مهربون و خوش قلب دارن... متاسفانه من که هیچ بهره ای نبردم از این موضوع