شوهره منم خیییلی خوش حسابه از ادمای بد حساب فراریه
چند بار به فامیلای من پول داد بعد اونا بد حسابی میکردن دیگه ندادیم
من مادرم بود باهاش حرف میوم از پس انداز و درامدمون میگفتم هفته دیگه نقشه میکشیدن برای پول ما،
رو پول ما حساب میکردن
دیگه دهنمو گل گرفتم حرفی نزدم