نامزدم پسر آخره
گفتن باید با مادر شوهرم تو یه خونه زندگی کنیم اون تنهاست .
من میترسم اصن از قیافه و هیبتش میترسم . چه برسه به دم خور بودن باهاش .
وای نه استغفرالله
طبقه بالای مادرشوهرم هستیم،اما اصلا راحت نیستم باشوهرم دعوام بشه اونا خبردار میشن،زیاد میان خونمون،انتظار دارن هرشب شوهرم یکساعتی بره پیششون،اصلا خوب نیست،دوری و دوستی بهتره
مادرشوهرتو بنشون وسط اتاق عین این ماشینا که نخشو میکشی میرن دورش بگرد.
مادرشوهر من ۶.۷ صبح میاد زیر پنجره ام که رو به حیاطه انقد سروصدا و دادو بیداد الکی میکنه که آخرسر پاشم پرده هارو بکشم به نشانه اینکه بله تونستی به هدفت برسی😕
اصلا خوب نيست
اصلاااا
من شش ساله طبقه پایینشونم مادر شوهر فوق العاده دوستم داره همه کاری هم برام کرده خودم و شوهرم هردو توافق کردیم اینجا باشیم اما هردومون پشیمونیم .هرچقدرهم خوب باشین باید عطاش رو به لقاش ببخشی و پیششون نمونی.
مادر صددیم بریم ولی باردار شدم که مادر شوهرم برا بچه دوم هم کمک حالم باشه ولی با این حال اگه به عقب برگردم همه سختیا راتحمل میکنم و تو یخونه زندگی نمیکنم باهاشون...
اون بنده خدا خودش که هیچ حتما بچه هاشم دائم میخوان بیان بهش سر بزنن خیلی سخته
چکار کنم یا باید سه چهار سال صبر کنم تا وضع مالی نامزدم خوب بشه و خونه بگیره .. بمونم منت بابام و بکشم
یا برم اونجا با مادرش زندگی کنم .
به خدا موندم چکار کنم .
بابام هم هی حرف میزنه که تو بیست و پنج ساله کردم لیسانس کردم تا کی خرج تو بدم حالا این پسره هم اضافه شده . 😢
قبول نکن بنظرم
به نظر من منت بابات و بکشی خیلی بهتره تا بری اونجا زندگی کنی
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
