اول اینو بگم ما دوتا جاری باهم اوکی هستیم من هفته قبل تصادف کردم شوهر نامردم اومد بیمارستان جلو همه حتی داداش و جاریم فحش داد که بیشرفم چون از نظرش کور بودم رفتم زیر ماشین بعد گفت کارایی نداری تو خونه باشی برو خونه بابات منم چند روز اونجا بودم که بهتر بشم حتی یکبار شوهرم زنگ نزد حالم بپرسه
جاریم پنج شنبه عکس سه تایی داد تو کافه بودن گفت جات خالیه و اینا میدونست شوهرم چیکار کرده و چقدر دلم شکسته بعد گفت داریم میریم خونه مادرشوهر قربونی داره و اینا
یعنی نمیدونست من واقعا بهم میریزم یا واقعا قصدی داشته 🙄