همیشه اونه که دعوا راه میندازه همیشه اونه که شروع میکنه به ایراد گرفتن همش اونه که شروع میکنه به تحقیر کردن که من یه روز نگم حیف من که تو منو حیف کردی.حالا هم امروز میگه من هیچ امید و انگیزه ای برای این زندگی ندارم .هرروز خانوادمو تحقیر میکنه .همیشه غذاش به موقع حاضره صبحانه به موقع .تا اجازه نده بیرون حق ندارم برم .تا اجازه نده حق ندارم چیزی بخرم .خیلی از اول ازدواجم تا حالا اونقدر با کلامش غرغراش روحمو داغون کرده حالا اون زبونش درازه میگه من انگیزه ای به ادامه زندگی ندارم .نه اینکه این حرفارو تازه بزنه از روز اولی که بعد عقد شماره همو گرفتیم و با هم صحبت کردیم میگفت هروقت دوست داشتی برو طلاق بگیر من امیدو انگیزه به ادامه زندگی ندارم .کلا نه اینکه این حرف ها رو جدی بگه معتاده چرت و پرت زیاد میگه ولی زندگی که طرف مقابل از اولش اینطور توی دلتو خالی کنه رغبت رو ازت بگیره این زندگی فایده ای نداره .تحت هیچ شرایطی نمیخوام طلاق بگیرم چون هزارتا حرف میندازن پشت سرادم. خودش هم طلاق نمیده چون بهانه ای نداره ولی همش منتظر بهانست ولی من باهوش ترازین حرفام که بهانه دستش بدم .آرام هستم و غذام همیشه به موقع حاضره توقع خاصی ازش ندارم ایرادی و غری هم بهش نمیزنم که عصبیش کنم ولی میدونم میخواد منو فراری بده که آخر بگه ببینید خودش طلاق گرفت