الان دو ماهه خونه بابامم نه زنگ نه پیام هیچی،همسرمم به خونوادش گفته کسی حق دخالت نداره،اون خودش از خونه بیرونم کرده خودشم رفته شکایت تمکین داده منم مهریمو گذاشتم اجرا،به همه گفتن زنی که مهریشو بزاره اجرا بدرد زندگی نمیخوره طلاقش میدیم(یه جور بازی روانی را نیندازن)تو زندگی مشکل داشتیم ولی رابطمون بدم نبود خوبم نبود مثلا باهم بودیم بیرون میرفتیم تفریح داشتم بغلم میکرد ابراز دوست داشتن مگه میشه الان دوماه از زنش بی خبر باشه،پارسالم دو ماه اومدم خونه بابام نیومد آخرشم خودم رفتم،بنظرتون الان هدفش واقعا طلاق؟یا هدفش میخواد بازم خودم برگردم که عمرا برگردم طلاق از این بهتره،اونم فک نکنم بیاد چون هم خونوادش یادش میدن از ترس اونا نمیتونه هم مغرور و زورگو هست،اگه اون بیاد باید شرایط منو قبول کنه اینو خودش میدونه ،نمیدونم هدفش چیه ،تو رو خدا هر کی شرایط مشابه داشت بگه
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
اگه همسرت مقصره ،یک سال هم شده نه زنگ بزن نه برو سمتش بزار بیاد منتت رو بکشه ،نیومدم که یعنی این رابطه رو نمیخواد دیگه باید تصمیم جدی تری بگیری فقط اصلا نرو سمتش ابدا و گرنه تا اخر عمر همین برنامه رو برات پیاده میکنع