درکت میکنم بعضی وقتها آدم نمیدونه اصلا چی شد
من و پسر عموم عاشق هم بودیم به شدت ها
خانواده ها راضی
شوهر الانم که دیدم چشم دهنم بسته شد گفتم باید برم که برم هیچکس هیچکس راضی نبود ولی میگفتم میرم بهش
حتی دل خودم کم کم سرد شده بود ولی میگفتم میرم بهش الانم متنفرم ازش خیلی خیلی هم اذیت میشم ولی بخاطر بچه تحمل میکنم