دم صبح حدودا يا بعد ادان بود متوجه نشدم
خواب ديدم
حياط خونه مادربزرگم پر از اشغال گردو و خاكو ايناست
هرچقدر گفت نميخواد
گفتم نه بده جارو كنم اب بزنم
منو مادربزرگمو پدر بزرگم سه تايي شروع كرديمرحياطو به جارو زدن و شستن
و تميز كرديم
قصد يه سفر هم داشتيم همگي
خواب عجيبي بود