شراکت برای جاهایی که قوت قلب هم باشیم خوبه
ولی وقتی از حد میگذره و تو هر کاری دخالت زیاد بشه واقعا سخته.
از تعهد ومحدودیت های ازدواج بدم میاد.
اینکه برای هر کار کوچیکی باید از یک نفر اجازه بگیری،از اینکه به اختیار خودت نتونی چیزی را ببخشی یا به کسی چیزی هدیه کنی، از اینکه بعدازدواج دیگه از خودت نیستی وفقط باید قربانی باشی،
مرتب مبگن حق شوهرت را ضایع کردی یا حق فرزندت را .
پس بعد ازدواج خودت میمیری .دیگه زنی، مادری، مادربزرگی، مادر شوهری، مادرزنی،زندایی هستی زنعمو هستی، ولی وقتی دختری تا سالها اختیار داری