من و شوهرم قدیم خیلی مشکل داشتیم ولی یک سال بود اوضاع خیلی خوب شده بود. ولی از اول امسال همش دعوا داریم و شوهرم این یه ماه و نیم رو اکثرا قهر بوده
هردو شاغلیم. هردو کارمندیم ولی شعله هامون متفاوته
فرداشب من مراسم دعوت شدم از طرف محل کارم. از عصر تا شب. دیروز گفت منم دعوتم؟ گفتم نه خانوادگی نیست
صبح تو مسیر داشتم براش تعریف میکردم با ذوق
گفت گوه خوردن دعوت کردن
من رسیدم همون لحظه و پیاده شدم .
ظهر اومدم گفتم فعلا هیچی نمیگم تا فردا خدا بزرگه.
ولی خودش شروع کرد گفت لازم نکرده فردا بری مراسم
گفتم خوب شما دلایلتو بگو تا من بگم چرا دوس دارم برم
گفت همینکه گفتم نمیخوام بری اونجا
گفتم وا خوب اینطوری که نمیشه
برگشت گفت باشه برو هرگوهی که نخوردی بخور!!!!