قبلش با افراد دیگه هم خب دوس بودم
اولش بخاطر تفریح باهاش اوکی شدم
اما سومین قرارمون بود فهمیدم عاشقشم اونم وقتی بود که عطرش موند رو لباسم
من یه دوستم پشت کنکور بود منم تازه میرفتم دانشگاه
یه دبیر شیمی گرفته بود خیلی ازش تعریف میکرد منم خب اسمشو شنیده بودم معروف بود چون سنش کم بود دستیار دکتر بابایی بود بخاطر همین معروف شده بود
هی دوستم میگفت این اخلاقش افتضاحهه و سگه و عصبیه
تا اینکه من رفته بودم پیش دوستم مونده بودم و قرار کلاس که گذاشت منم باهاش رفتم چون زشت بود تنها بمونم خونشون خلاصه رفتم و دیدمش
بعد اونجا دوستم گفت دل اینم بردی و اینا گفتم چطور گفت این جلسه ندیدی چه اروم و مودب بود بعد یه هفته شمارمو گرفت