بچه ها نیم ساعت بیشتر دعوا کردن خیلی وحشتناک بود شیشه شکست نمی دونم می خواست مرده پسر نوزاد شو ببره یا نه
من خیلی نگران بچه هاش شدم مرده سابقه زندانی داره بیمه گذار خودمون بوده
منم زنگ زدم پلیس
گفتم نمی تونم دخالت کنیم یه گشت بفرستین
گشت نزدیک که شد بهم زنگ زد گفت ما که نمی تونیم دخالت کنیم فکر کردیم شما دعوا کردین دعوا پبش میاد و ....مجوز نداریم
گفتم نه ولی ما برای بچه هاشون نگران شدیم اگه شدید تر شد بهتون مجدد زنگ میزنم
چون می دونستم آبی ازشون گرم نمیشه
حالا بابام برگشته گفته چرا زنگ زدی به توچه جهنم هزار تا فحش و توهین دیگه منم در اتاق و بستم گفتم شما انگار هیچ احساس مسولیتی ندارین اگه آدم می کشت چی
نسل قدیمی افکار پوچ میگه چرا زنگ زدی به تو چه ربطی داشته
عصبانی نیستم ولی مگه کار بدی کردم زنگ زدم؟
اگه اینطوره دیگه هیچ وقت احساس مسولیت نمی کنم