2777
2789
عنوان

رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد

72 بازدید | 1 پست

رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد

دلشوره ی ما بود، دل آرام جهان شد


در اوّل آسایش مان سقف فرو ریخت

هنگام ثمر دادن مان بود خزان شد


زخمی به گل کهنه ی ما کاشت خداوند

اینجا که رسیدیم همان زخم دهان شد


آنگاه همان زخم، همان کوره ی کوچک،

شد قلّه ی یک آه، مسیر فوران شد


با ما که نمک گیر غزل بود چنین کرد

با خلق ندانیم چه ها کرد و چنان شد


ما حسرت دلتنگی و تنهایی عشقیم

یعقوب پسر دید، زلیخا که جوان شد


جان را به تمنّای لبش بردم و نگرفت

گفتم بستان بوسه بده، گفت گران شد


یک عمر به سودای لبش سوختم و آه

روزی که لب آورد ببوسم رمضان شد


یک حافظ کهنه، دو سه تا عطر، گل سر

رفت و همه ی دلخوشی ام یک چمدان شد


با هر که نوشتیم چه ها کرد به ما گفت

مصداق همان وای به حال دگران شد


#حامد_عسکری

#دکلمه


🌱

https://t.me/chamegha

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز