قبلا هم تاپیک زده بودم اما میخوام این بار دنبال راه حل باشم تا درد دل
شوهرم انگار خودشو از خونه جدا کرده کلا
و از من انتظار داره مث یه مادر که برا بچه ش همه چی آماده میکنه و بعد صداش میزنه باشم
برا تو راهش لقمه میگیرم چون صبحا فرصت صبحانه نداره، اوایل چیزی نمیگف الان ایراد میگیره که آی لقمه سفت بود آی شل بود و...
تایمی که میتونه به من کمک کنه تا زودتر کارای خونه انجام بشه (مثلا موقع سفره انداختن و اینا)، یا دراز میکشه یا با گوشی بازی میکنه و وایمیسه من حاضر کنم و صداش بزنم.
صبحا بجای اینکه پاشه کمک کنه هرچی برای تو راه لازم داریم برداریم تو دو دیقه، دراز میکشه و صبر میکنه من همه چیو بردارم و بگم پاشو بریم
لباساشو تا نمیکنه و اینقدر میمونه تا من برشون دارم
و....
من شاغلم و از نظر مالی ازم انتظار کمک داره و اگه کمک نکنم نمیتونه از پس خیلی چیزا بربیاد از نظر مادی.
ضمنا کارای بیرون خونه مث خرید هم باهم انجام میدیم
چیکار کنم و چی بهش بگم که بجای لج کردن یا دعوا، متوجه حس من بشه و فکر نکنه مفهوم حرفم اینه که کارای خونه رو کلا بندازم گردن اون؟
چون پیش زمینه این فکرا رو داره و قبلا من با لحن خوب و محبت مشکلمو مطرح کردم و این فکرو کرده.
تکرار این مسائل باعث شده ازش بدم بیاد و دیگه نمیتونم تحمل کنم میخوام بهش بگم کل حرفامو