بچه ها من دیر به دیر میام نینی سایت معمولا دوسه تا تایپک پشت هم میزنم،
این خواستگارم هم کلاسی دانشگاهم بود ک از قضا هم محله ای هم بودیم و من و دوستم که باهم میرفتیم میومدیم اینم اتفاقی هم محله ای بودو خیلی خوش برخورد بود دیگه با ما دوتا بود،بعد حالا رشته ی و شغل پدرشو نمیگم ولی به شدت ادم معروف و کله گنده ایه تو رشته تحصیلیو شغل خودش،بعد این پسر انقدر تو دانشگاه و بیرون که دست جمعی میرفتیم اتقدر ساده بود که مثلا یوقتایی میشنیدیم ازش فلان ماشینو فلان ماشین تو پارکینگمون میگفتیم خالی میبنده،تا چندتا از بچه ها رفتن خونشون و اومدن گفتن اینا وحشتناک پولدارن،خلاصه این همون اوایل به من پیشنهاد دوستی و ازدواج داد و از این پسرهای ظاهر امروزی ولی از اینا که دوست دختر نمیخواد داشته باشه و دنبال عشق و عاشقی،و من اونموقه اینو رد کردم بعد هم چنان به همون شکل سابق عاشق من و از همه ی زندگیمم خبر داره میگه اصلا برام مهم نیست عقد کردی داری جدا میشی و خاتواده ی به شدت باکلاسی داره مثلا اگر هر پسر دیگه ای ویلا و باغ و خونه زندگی اینو داشت از درودیوار اینستا پر میشد عکساش ولی این یه عکسم اونشکلی نمیگیره،ولی مشکل اینجاس که مثلا خانوادشون خفن باباهه به شدت پولداره مثلا چندماه پیش یه نمایشگاه ماشین دوطبقه تو محل خودمون گرفت ۹۰میلیارد ولی این که پسرشه کارو بار ثابت و درست حسابی نداره میگه تو اوکی بده من بلدم چجوری زندگیمو جمع کنم،حالا نمیدونم چیکار کنم،نظر شما چیه؟؟از اینان هست ک میگه هرجور دلت خواست زندگی کن