2777
2789
عنوان

بعد از سالها باهاش حرف زدم

79 بازدید | 8 پست

با اینکه فامیل بودیم ولی کل حرف زدنمون در حد سلام و خدافظ بود همه میدونستن از هم خوشمون میاد نشد یروز همو ببینیم و زل نزنیم تو چشمای هم 

یادمه دبیرستانی بودم از شوق دیدنش آروم و قرار نداشتم 

گذشت و خاستگار برام اومد فکر کردم اون منو نمیخواد ازدواج کردم و بعد چند ماه جدا شدم از همه فامیل و آشنا خودمو دور کردم به خودم استراحت بدم 

بعد چند سال یروز تو خیابون دیدمش  کلی بار همراهم بود و سنگین دوباره نگاهمان به هم گره خورد سریع ازش چشم برداشتم و رفتم سه چهار دقیقه بعدش یکی از پشت سرم گفت ببخشید خانوم برگشتم خودش بود با زور وسایلامو گرفت گفت نمیخواد برات سنگینه باهم کلی حرف زدیم 

اخرش بهم گفت شمارتو بده میخوام بیشتر درتماس باشیم 


ولی من اون دختر سابق نبودم من باید فکر همه چیزو میکردم گفتم نه همینکه باهم صحبت کردیم بسه و رفتم 

یه هفته بعد خبر اومد چند شب بعد دیدنمون رفته خاستگاری یه دختر ( میدونستم تا حالا ندیدتش و اولین بارشه) و بعد چند ماه عقد کردن چند روز پیش تو یه مهمونی دیدمش کاش هیچوقت سرنوشت باهامون اینکارو نمیکرد 

امیدوارم دلت آروم بشه و بهترین‌ها برات رقم بخوره.

نمی‌شه با تقدیر مبارزه کرد. 

ولی به زودی خدا بهترین ها رو نصیبت می‌کنه.

/هیـــچ همچون پـــوچ عالی نیست/ درضمن عکس پروفایل خودمم 😌😌😌

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

خوشبخت بشی

من یه بار تو دوران عقد طلاق گرفتم یه بار نامزد بودم جدا شدم یه بارم تا خون ازمایش رفتم و بهم خورد 3 بار شکست خوردم و به جز اینا به عشق اولمم نرسیدم دوسش داشتم نشد دردهای زیادی کشیدم الانم ازدواج کردم خداروشکر میکنم زندگیم خوبه اما یاد دردهام میفتم و موهای سفیدمو میبینم میگم حیف جوونیم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792