تازه زایمان کردم بخاطرشرایطم ازهمون اول اومدم خونه مامانم
خیلی حالم بده مخصوصاشب که میشه انگارغم دنیارومیزارن رودل من کاش زندگیم اینجورنمیشد
خداروشکرمیکنماولی غم داره خفه ام میکنه
شوهرمم ازهمون موقع که من زایمان کردم رفته خونه ی باباش شام وناهاروولی بهش اعتمادندارم همش احساس میکنم یه کاری داره میکنه شبااصلابهم پیام واینانمیده
الان که ب محبت نیازدارم محبتی نمیکنه وقتاییم ک میاداصلاابرازعلاقه انچنانی نمیکنه
احساس میکنم هیچ حسی بهش ندارم انگارعلاقه ای بینمون نیست
خیلی زایمان بدی داشتم حتی رحمم پاره شدورفتم اتاق عمل انتظارداشتم وقتی میبینتم حداقل ازپیشونیم بوس کنه ولی....
هیلی دلم پره کاش خونم بودم راحت گریه میکردم