پس خودم چی؟؟؟
روزی هزار بار بمیرم اشکالی نداره؟
همش حسرت بخورم اشکالی نداره؟
حسرت یه روز زندگی کردن به دلم بمونه اشکالی نداره؟
فقط بمونم که مامانم گناه داره همسرم گناه داره
من اینقدر زجر میکشم گناه ندارم؟
برعکس جورچین به جای اینکه تیکه تیکه وجودم ساخته بشه
بخدا دارم قشنگ متوجه میشم که داره همه بند بند وجودم یکی یکی برداشته میشه
دیگه هیچی ازم نمونده
کاش یکی برای خدا توضیح میداد که من دیگه اون بنده ای که همه تلاشش رو میکرد تا خشنودش کنه نیستم
کاش یکی برای مامان بابام توضیح میداد من دیگه اون دختری که همه وجودش رو گذاشت تا اونا همیشه حالشون خوب باشه نیستم
کاش یکی به محمد توضیح میدادم که من دیگه نمیتونم اون همسری باشم که همیشه به عشقش میومد خونه
من دیگه نمیتونم مثل همیشه به آدم های اطرافم کمک کنم
اگه نتونم کمکشون کنم سر نمازم براشون دعا کنم
نه بخدا من دیگه اون دختری نیستم که همه بخاطر خوب بودنم از مامان بابام تشکر میکردن
نمیدونم همسرم از کجا فهمیده که من میخواستم با همه داروهای روانپزشکم خودکشی کنم که همه رو دور از چشمم همه شون رو ریخته
همه امیدم به داروهام بود
چرا هیچکس منو نمی فهمه
چرا من نمیتونم مثل همه آدم ها زندگی کنم
خدایا خستم
بخاطر تاپیک ازتون عذر میخوام حالم اصلا خوب نیست ببخشید😔