عروس اول خانواده شوهرمم
سر یه سری مسائل که هردوطرف مقصر بودن بین خانوادههامون مشکل پیش اومدچندساله قطع رابطن فقط در حد گهگاه رودررو بشن احوالپرسی ...
تو مراسمای هم دیگه پدرمادرامون شرکت نمیکنن.
خانواده شوهرم بارهاکنایه زدن و ناراحتی درست کردن ولی من که نمیتونم پدرمادرمو ببرم زیر بار حرف زور...
ازینان کهتوقع دارن عروس زیردست باشه ملمان باباش دست بوس.
افکار عهد بوقی البته با ظاهر امروزی
حالا فهمیدم دارن یواشکی برای برادرشوهرم زن میگیرن. انگار دیدن پسندیدن هنوز به رسمی کردن و اعلامش نرسیده کمبادا چشمبخورن.
میدونم با اومدن عروس جدید انواع و اقساممقایسه ها و حرفا پیش میاد.
شوهرمم که خاله زنک...
هنوز چیزی نشده تیکه اولشو بهم انداخت.
برای همین میگمکاش اصن ازدواج نکنه
گرچه بدجنسیه
ولی زندگی من جهنممیشه.....