یه خواستگار داشتم پزشک بود؛ خیلیم شیک و با کلاس بودن خونوادش؛ قیافشم خوب بود قدشم بلند بود؛ وقتی نشسته بودن دیدم بو باقالی میاد توجه نکردم؛ رفتیم تو اتاق بحرفیم دیدم هم پاهاش بو باقالی میده هم دهنش بو میده هم وقتی حرف میزد انگشت کوچیکش تو گوشش بود 😐 نفهمیدم چجوری تموم کنم بحثو که گمشه بیرون 😂 البته بعد که ازدواج کردم دیدم عجب غلطی کردم رد کردم اینو
آن کس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین کره خری زنده بماند 😒
نه عزیزم. جریان دقیقا واسه انتخاب واحد یکسال پیشه. مجردم هنوز.
هر صدقهای که برای مرده داده میشود، فرشتهای آن را میگیرد. در طبقی از نور میگذارد. بر لب قبر میایستد. با صدای بلند میگوید: ای اهل قبور، درود بر شما، بگیرید این هدیه را که بستگان تان برای شما فرستادهاند.
من طرف مکانیک بود گفت شغل ازاد دارم خخ منم مهندس کامپیوترم اومد نشست وای شکمش دو متر جلوتر بود مردم از خنده تازه بخدا یکماه بچه های خواهرش اصرار میکردن بیا با داییموون ازدواج کن یکیم معلم بود قد بلند کچل لاغر وای اه اه یادم میاد چندشم میشه از اون کله کوچیکای کچل
خدایا دو بار تو این شش ماه دل منو شکوندی اما دل مامانای منتظر دیگه رو نشکون کفر نمیگم اما اعتقادم ضعیف شد کلی باهات راز و دل کردم کلی التماست کردم کلی گریه کردم آخرش نشد یعنی اصلا نشنیدی ببخشید اما واقعا دیگه هیچی نمیگم الهی هیچ مادر ای وی افی نتیجه منفی نگیره سخته بخدا سخته
منم یه خواستگار داشتم از نظر تیپ و قیافه موردی نداشت رفته بودیم باهم صحبت کنیم یه جوری صحبت کرد باهام که ازش بدم اومد حرفش دقیق یادم نمی اد اما منظورش یه زن می خواست که فقط تشک خوابش باشه و همه اش روش خوابیده باشه همون روز ردش کردم 😷
به هر قیمتی پادشاه باش حتی اگر قلمرو ات به اندازه عرض شانه هایت باشد
من یه خواستگار داشتم خداببخشتم اینطور میگم بکسیم برنخوره تو هجده سالگی اون بیست ساله بود طلبه میخواست بشه قدشم بلند و موهاشو ریشاشم قرمز لاغرو سفیدم بود هفت هشت بار اومدن بابامم بخاطر طلبگیش تند برخورد نکرد که یه ول کنه اصلا خیلی ظاهرش بد بود یکی ام بود ننه و ابجیش اودن نشستن از اولش خط و نشون کشیدن ما مات حرفا و رفتاراشون بودیم آخرشم رفتنی منم رفتم اتاقم خداحافظی هم نکردم
قدر لحظه هامون بیشتر بدونیم شاید همین الان که توش هستیم بهترین لحظه ی عمرمون باشه☺
نه بابا.هی میگفت همشیره من ازین جوونا که نیستم.من واقعا شمارو خوشبخت میکنم من بشما دل دادم.منم گفتم اخه ما چه سنخیتی باهم داریم.میگفت مهم نیست.مهم علاقه س.بقیش حل میشه.خخخخ.منظورش این بود که ادمت میکنم.خخخخ