عزیزم واسه ۱۲ سال پیشه یادم نمی اد دقیق چون من اون زمان با همسرم هم دوست بودم و فقط بخاطر اصرار خانواده ام خواستگار راه داده بودم دنبال بهانه هم بودم ولی چند جلسه بود باهم حرف زده بودیم اون جلسه تو ماشین بودیم یهو این و گفت شوکه شدم گفتم برو بابا
به هر قیمتی پادشاه باش حتی اگر قلمرو ات به اندازه عرض شانه هایت باشد
من یک خواستگار داشتم پسر دوست مامانم بود پسره انقد پرو بود هنوز مامانش نیومده خواستکاری خونشون نزدیک خونه ما بود میومد دنبالم تا جا ایستگاه اتوبوس منم با شوهرم دوس بودم بهش گفتم اومد زدش 😐😂😂