2777
2789
عنوان

ضویع ترین خاستگاری ک داشتین چه جوری و چ شکلی بوده😂😂

| مشاهده متن کامل بحث + 2260 بازدید | 98 پست
اه چقد بدم میاد ازیناییکه پسرشونو یواشکی میارن دختر رو دید بزنه😖

اره منم خاک بر سرم خبر نداشتم خواستگاریه که چقد جلف بازی دراوردم وای چقد لباسم ضایع بود جقد با ننش خندیدم اه اه اه اصلا فکرشو نمیکردن جوابم منفی باشه پسره همه چی داشت سیریش هم بودن

خدای عزیزم به معجزه هایت ایمان دارم وقتی ایمانت را درون قلبم احساس میکنم ارامش میگیرم .کمکم کن خدای من

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

توهین نشه همه شغل ها تو جایگاه خودشون محترمند ولی باید تناسب هم باشه،یه خواستگار داشتم نمیدونم فازش چی رود؟ماستبندی داشت،تحصیلات دیپلم،حالامن کارشناسی ارشد و یه داداش دارم جراح و استاد دانشگاه🤔🤔🤔

خدایا شکرت😍 همه ی زندگیم فدای دخترای نازم 😍     یکتا  و  رستا  😙😙😙

اسمش خواستگار نیس ولی...

من ۱۴ سالم بود یه پسره همسن خودم گیر داده بود حتی پیش بابامم رفته بود..ا😁😁😁انقدر ریز بود تا میومد تو کوچه بهم میگفتن حامدکوچولو اومد..😁😁

اونروز تو مغازه دیدمش بزرگ شده بود ماشاالله...خوشگلا😲😲😲من نشناختم اول یه سلام علیک گرم کرد منم جواب دادم چندثانیه بعد فهمیدم این پسره حامده...قدبلند خوشگل خوشتیپ...ولی همونجور اسکل😆😆😆

یه خواستگار داشتم خانوادش خیلی خوب بودن کلا ب جز خانواده هیچ نقطه مثبتی نداشت خیلیم اومدن مامانش خیلی خانوم بود

حالا خودش متولد ۶۸ بود داشت ی دانشگاه داغون فوق دیپلم ی رشته داغونو میخوند ک گویا ۶ سال بود هنوز تموم نکرده بود درسشو! 

قدش حدود ۱۶۵ اینا بود که من با کفش پاشنه دار ازش بالا بودم حالا اینا ب کنار

اول ک گفتن بریم صحبت کنیم میگفت همینجا کنار مامانا صحبت کنیم تو جمع !!! نمیخواست جدا صحبت کنیم !

خیلیم تپلی بود کرواتم زده بود کرواتش رو شکمشافتاده بود ی وضعی

رفتاراشم خیلی عجیب غریب بود یهو ذل میزد ب ادم بعد میگف نهههه بابااا!!!

دقت کنین!!!! قبل عقد و دوران آشنایی:نامزدی👈👈👈ثبت محضر و اومدن اسم ها به شناسنامه ها:دوران عقد👈👈👈شروع زندگی مشترک در منزل مشترک :عروسی!

ضایع ترین خاشتگارم پسر خالم بود بااون جوشای صورتش نمیشد صورتشو دید فقط جوش دیده میشد پنج ماهم ازم کوچیک تر بود فاز لاکچری هم براداشته بود حالم ازش بهم میخورد ولی الان یه زنییییی کرده دااااااف 

بنظر من درست نیست درمورد دیگران اینجوری حرف زد....این تشبیه ها هم اصلا درست نیست..بالاخره همشون بندگ ...

خب اره اما بعضیا واقعا خیلی اعتماد ب نفس دارن بنظرم هرکس چ از لحاظ ظاهر چ فرهنگ باید با هم تزار خودش باشه مثلا فک کن یک طلبه رفته خاستگاری یک دختر ک ب قول خودش قرتیه 

مامان من خواستگار غریبه راه نمیداد بخاطر همین ضایع پیدا نمیشد 😄

ولی یبار بعد دانشگاه با دوستم تو پارک نشسته بودیم غذا میخوردیمو ارایش میکردیم ی زنه اومد اول پیله کرد ب دوستم که ی داداش دارم مهندسه فلانه بهمانه بعد زرتی شماره پسررو گرفت که باهاش حرف بزنه منم داشتم ارایش میکردم خندم گرفته بود 😬یهو برگشت گفت نههه توام خشگلیا تو خوبیی تورو میخام😂😂😂اوسکوللل


منم یکی اومد برام خواهرش با مادرش  اومده بودن قرار بود جلسه بعدی پسر بیاد گفتن بذار ببینیم عکس پسررو داریم من دعا دعا کردم ک عکس شوهر آیندم باشه و ببینم بماند ک تو اون چند لحظه چقد دلم قیری ویری رفت عکسو ک نشون داد کاخ ارزوهام تبدیل شد ب ی زیر پله ۱۰متری😀😀😀😂😂😂وحشتناااااک بودا با اون فیسش از بغلم عکس انداخته بود شصت ماغ قشنگش هم معلوم بشه 

❤️بدون تو یه مروارید مشکی بی صدف من ته مردابم           یه ماهی وسط دریاولی خب بی نفسو وصله قلابم❤️

ی خواستگار داشتم اشنا بودن ..بعد جواب ردو عقد من با همسرم ب خواهر شوهرم گفته بود ما ک نمیخواستیم اونو بگیریم اونا دیدن پسر من خیلی خوبه میخواستن دخترشونو بندازن ب پسر ما 😨😨😨تازه اون وقت من 15سالم بود اون طفلی ام 16😯مثلا میخواستن ما ی 5سال نشون باشیم .ادم ب عقل مردم شک میکنه😥

یا حسین ع .مظلوم حسین ع ..یا امام رضا ع                یا ابوالفضل العباس ع😭😭😭❤❤❤❤❤❤
بگو بابا 


ب خاطره شما میگم دعوا شد پای شما😀😀😀 

کارشناسی ک قبول شدم از روز اول دانشگاه ی پسری تو کلاس لهجه غلیظ ترکی داشت روز اول کلاس پاشده بود رفته بود جلو کلاس نشسته بود با اون قد بلندش . اولش من هیچی نگفتم ما رفتیم عقب نشستیمو استاد شروع کرد درس دادن رووتخته نوشتن اقا ما اصلا نمیدیدیم . خلاصه این پسر ول کن نبود . یروز بهش گفتم لطفا عقب بشینین ما راحتتر بتونیم ببینیم اقا از اون روز گیر دادنای این پسر ب من شروع شد وقتی هم ک حرف میزد من سردرد میگرفتم . 

یروز نمیدونم سر چ موضوعی بود باهاش دعوام شد اخه فکر میکرد خیلی بانمکه . خلاصه ترم ها گذشت این پسر ول نمیکرد . یروز بهش گفتم توروخدا با من حرف نزد لهجت روانیم کرده . اینم برگشت گفت ترک نیستم باید ب من بگی اذری . 😀😀😀 . منم از اجش هی بهش میگفتم ترک . خلاصه یروز بهم اس داد خانم فلانی یچیزی بهت بگم گفتم بگو گفت توروخدا بامن ازدواج میکنی. وایییی مگه من میتونستم جلو خندمو بگیرم .و.... 

این داستان ادامه داشتتت تا اخر ترم . خانوادشو میاورد خواهرشو میاورد اصن ی وضعی 😀😀😀😀😀

مینا قری هستم
ب خاطره شما میگم دعوا شد پای شما😀😀😀  کارشناسی ک قبول شدم از روز اول دانشگاه ی پسری تو کلاس ...

اگر ترک ها ناراحت بشن حق دارن

جمله ی چرا انقدر زود ازدواج کردی؟ به اندازه ی جمله ی چرا ازدواج نمیکنی؟ زشته! جمله ی سومین بچه رو میخواستی چیکار؟ به اندازه ی سوال چرا بچه دار نمیشی ناراحت کننده اس! به اسم روشنفکری در زندگی دیگران دخالت نکنید🙏

خواهر بزرگم یه خواستگار داغون داشت

بعد مامانم گفت براشون چایی ببره خواهرم

خواهرمم لج کرد گفت نمیبرم.پاشن برن

مامانم داشت کم کم میگفت که دخترم قصد ازدواج نداره و فلان که من مثل یه قاشق نشسته با سینی چای پریدم داخل پذیرایی

مادر پسره پرسید چرا عروس خانم نیاوردن چاییو

پسره یه دفعه بلند گفت مامان اینم بدک نیستا.اونو ندادن اینو بگیریم 😒

منو میگفت

توکلت علی الله.... تا همه امیدم به توست،مرا از خطرات چه باک!
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز